تن تو نازک ونرمه مثه برگ
تن من جون می ده پرپر بزنه زیر تگرگ
دست باد پر میده برگو رو هوا
اما من موندنیم تا برسه دستهای مرگ
نفسم این خاکه
خون گرمم پاکه
من از تبار پاک اریایی
قشنگ تریت قصیده ی رهایی
تن من به رنگ کهربایی
نفسم این خاکه
خون گرمم پاکه
واسه رفتن دیگه دیره
تن من اینجا اسیره
خاک اینجا چه عزیزه
عاشق قدیمی گیره
نفسم این خاکه
خون گرمم پاک
یک نفر میاد که من منتظر دیدنش ام
یک نفر میاد که من تشنه ی بوییدنشم
خالی سفره مونو پر از شقایق می کنه
واسه موجهای سیاه دست ها را قایق می کنه
چشمهای ابی تو مثل یه دریا میمونه
دل خسته منم مثه یه ماهی می مونه
ماهی خسته من می خواد تو دریا بمونه
ماهی خسته من نذار که تنها بمونه
لیست کل یادداشت های وبلاگ?